سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشق بودیم
حرفای دلمه برا کسی ک نخاس بدونه
پیوندها
RSS Feed
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 4413

موضوعات

مطالب اخیر
یاسی میگه


 
سه شنبه 93/11/14 :: 2:5 عصر :: نویسنده : یاسی جوجو

به نام عشق

دلم برای روزایی که نمیشناختمت تنگ شده...

روزایی که به هم میگفتیم:شما؟

روزایی که دست همو نمیگرفتیم از خجالت...

روزایی ک اگ میخاسیم بغل هم بشینیم یه وجب بینمون فاصله بود...

روزایی ک با ی بوس عاشق شدیم...

روزایی ک اسم همو بی دلیل صدا میکردیم تا اون جانم رو بشنویم...

روزایی از یه ثانیه بعدمون خبر نداشتیم ولی برای چن ماه بعدمون حرف میزدیم...

روزایی ک اهنگ پیشوازامون برا هم بود...

روزایی ک لباس پوشیدنامونبه سلیقه هم بود

روزایی ک از کجا تا کجا میرفتیم تا فقط چن دقه همو ببینیم

روزایی ک از هم میپرسیدیم چقدر دوسم داری؟تنهام نمیداری/

روزایی ک اسم همو همه چی سیو میکردیم جز اسم خودمون

روزایی که

کاش هیچ وقت نمیشناختیم همو...



سلام...من جوجوام...اول قرار بود این وب بشه:عاشقانه های مجازیمون...به احترام عشقی ک از تو دنیای مجازی شروع کردیم...ولی الان میشه وب گله هام...از عاشقی که عاشق بود ولی رسم عاشقیو بلد نبود...سلام ایمانم...یا بهتره بگم رضا!این خلاصه ی خلاصه ی روزامونه...روزای لد و خیلی از چیزا رو نگفتم واس حال خرابم!

اینارو تاحالا هزاربار ب زبونای مختلف نوشتمو پاکیدم تا شد اینی ک الانه!

این اولین و اخرین هدیمه بهت...باتو خیلی چیزا داشتم و خیلی چیزاهم از دست دادم...یکیش نقطه و پسر خدا...منو باهات اشنا کردن والان بخاطر این اشنایی هردومون عذاب میکشیم...دوس داشتم هنوز اصغرم بودی و منم کبری!یا اون روزایی ک کلی قربون صدقم میرفتی و اخرش بم میگفتی فکر بدی درموردت نکنم و تو منو مث خاهرت میبینی...وقتایی که میرفتیم تو گپ هفتادیا و کلی دخترارو باهم اذیت میکردیم و وقتایی ک من نبودم ب همه میگفتی من مردم...وقتایی ک هنوز داداشم بودی بیرون ک همو دیدیم گفتی موهامو تو کنم این سخنرانه هیزه!وقتی ک اولین دفه رفتیم بیرون و منو نشون پلیسا میدادی و میگفتی:افغانی گرفتیم!

وقتایی که جلو چشمم مخ دخترارو میخاسی بزنی و خودتو ایمان 20 ساله از تهران معرفی میکردی و من ضایع بازی درمیاوردم تا کسی بات دوس نشه...ولی جلو چش همون دخترا برام غیرتی بازی درمیوردی و نمیداشتی کسی بام دوس شه...وقتایی ک تا میخاسی مخ بزنی یه کاری میکردم ک دعوا شه تا فقط خودم تو زندگیت باشم...شاید از همون روزا دوست داشتم و نمیخاستم باور کنم ک عاشق تو شدم اخه تو اصن شبیه کسایی ک دوسشون داشتم و باشون بودم نبودی...شاید از همون اولین دعوامون ک سر حرف پسرخدا بود

و تو و نقطه بام قهر کردین...گریه های اون شبمو تاحالا برا هیشکی نکردم...وقتی ک اشتی کردی از اشتی کردنای الانمون واقعا برام قشنگتر بود...

دوست داشتم یا عادت بود نمیدونم؟

این خاطره های قشنگم همش بیشتر میشد تا24/3...

شب15شعبان بعد این ک همو دیدیم وقتی فهمیدی فردین واقعا منو دوس داره خودت اومدی وسط و گفتی یا رابطه باتو رو انتخاب کنم یا اونو...هنگیدم خو هردوتونو دوس داشتم...تو داداشم بودی و اون دوس پسرم...ولی یهو تو گفتی دوسم داری...گفتم خو اینو ک میدونم...گفتی ن جدی دوست دارم...گفتی از همون روز اول ک دیدیم عاشق شدی...بم نگفتی چون نگران حرف پسر خدا بودی...گفتی ب نقطه گفتم دوس دارم بوسش کنم...نمیدونم چرا حرفاتو باور کردم و با فردین بخاطر ی حرفای چرت تموم کردم...اون شب تا صب بیدار بودیم...یه حس خاص داشتم...اروم بودم...فکر میکردم یکی تو دنیاس ک واس خودم منو دوس داره...فکر میکردم با همه فرق داری...واس همین منم رفتارم باتو فرق داشت...الان فعمیدم اینا همش فکر بوده...هه...تا صب بیدار بودیم و هی بای میدادی ک بری لالا ولی ده مین نمیشد برمیگشتی...رفتیم تو گپا و پیوندمونو ب همه گفتیم و تو شدی داماد همپا!

منو میبردی تو گپای خودتو میگفتی من خانمتم...خیلی باهم خوب بودیم و تو گیر دادی همو ببینیم...اولین دوشنبه بعد دوسیمون همو دیدیم...با نقطه اومدی...اصن باورم نمیشد...واس اولین بار از پسر خجالت کشیدم...توهم خجالت میکشیدی...نقطه نگامون کرد و گفت ب هم میاینا...چون روم نمیشد باتو بحرفم همش با نقطه میحرفیدم و تو مثلا غیرتی میشدی...اصن نگام نمیکردی...هی نقطه یکاری میکردی تو بم دس بزنی...با پاش میزد بم...میترسوندم...اون سوسکه ک پشت سرش بود...قشنگترین سوسک دنیا بود...هی ب بهونه اون نزدیکت میشدم...اون وسطا بعضی وقتا زل میزدیم ب هم...اسای دوس دخترا قبلیتو پاکیدمو...اخراش بود ک کنارت نشستم و تو دستتو گذاشتی پشت کمرم...هنوز داغیشو حس میکنم...داغ داغ بود...دیگه نگات نکردم فقط اخری ک میخاسی پاشیده شی دستتو گرفتم...شب ک حرفیدیم دوتاییمون ناراحت بودیم از خجالتمون...اون شب بهم گفتی اخر شب ی کار مهم داریووواخر شبش گفتی ببین ما همو دوس داریم و باهم دوستیمو تو تاحالا با کسی رابطه نداشتی و میخای من اولیش باشم...قبول کردم و حتی بهت اجازه(...)هم دادم...خیلی ب ادامه ی رابطمون اطمینان داشتم...قرار گداشتیم واس2/3

اولین دفه داییتو دیدم...رفتیم مغازهووواز خجالت داشتم میمردم و هی ادیتم میکردی...تو هم هی گیر داده بودی کامل...اصن امادگیشو نداشتم...اومدی پیشمو واس اولین بار بغلم کردی...محکم...از ته دلت...فقط بوسم میکردی و من از خجالت و هیجان فقط اسمتو میگفتم و تو هردفه خیلی قشنگ میگفتی جونم؟...جونم عزیزم؟...بعد دوساعت ک پیش هم بودیم رفتیم ستاره و دسمو گرفتی و از خیابونا ردم میکردی...ی حس خاصی پیشت داشتم...بعدش باهم رفتیم کافی شاپ و زنگیدیم نقطه هم بیاد پیشمون...گیر داده بودی قلیون بکشم و اصن حواست بهم نبود ک حالم بده...یهو یادت اومد و نقطه مشکوک نگامون میکرد...واس تخلیه هیجان و اصاب خردی بعد رابطه نقطه رو میزدم...اونجا واس اولین دفع باهم عکسیدیم...باهم بودیم تا وقتی ک قاسی اومد دنبال نقطه توهم اومدی ارمان سیتی و تو ماشین کلی منو بغل کردی و همش اروم درگوشم میگفتی دوسم داری و ازم قول گرفتی تنهات ندارم...همش یهویی بوسم میکردی و ب نقططه اشاره میکردی قاسیو بپیچونه...س تایی رفتیم تو ی کوچه و تو اونو پرتش کردی...دوتایی تنها شدیم و تا ب هم نگاهکردیم...لبامون رفتن تو هم!!!!!!!!!!!!

رفتیم خونه و کلی از حسایی ک پیش هم داشتیم و رومون نمیشد گفتیم...اون شب پسر خدا اومد دم پنجرمو بازم گیر داده بود من برگردم باهاش و چن تا اهنگ بلوتوث کردیم ک یکیش خیلی غمگین بود و تو فکریدی از حسم ب اونه!کلی اصابم خرد شد ک تو میخای اونو دوباره برگردونی تو زندگیمو و از اونطرفم فردین بم گیرداده بود و کلی هم کلا اصابم خرد بود و واس اولین بار باهم تو دوسیمون دعوامون شد!قرار بود تموم شه و تو ازم خاسی واس اخرین دفه همو ببینیم...رفتیم خونه نقطه و اونجا واقعا از قهر کردنم پشیمون شدم وقتی دیدمت...واس اولین بار بود کتو دوسیمون حضوری جدی بودی...منم کلیبا نگام واست عشوه خرکی میومدمو میخاسم دلتو بسوزونم...فقط بم میگفتی میمونی یا میری؟نگفتی بمون و این منو ناراحت میکرد...نتونسم بی محلیتو تحمل کنم و الکی گفتم میخام با نقطه بحرفم واس مشورت...ازش پرسیدم بمونم؟گف ها اذیتش نکن دوست داره و ی بار دگ فرصتش بده...اومدم بیرون و سوتر ماشین شدیم و اصلا درمورد اشتی کردن نحرفیدیم...نقطه رو هی میپیچوندیمو و الکی ب هم نزدیک میشدیم...پشت خونه مونی وایسادو شوت شد از ماشن پایین(مفعول:نقطه)نگام کردی و گفتی اجازه دارم دسمو بزار رو پات؟نگات کردمو اروم پامو گرفتی تو دستات...دستتو گرفته بودم و سرم رو شونتو بود و نگات میکردم...بازم لب و...........!

هی این نقطه پارازیت میشد و اذیت میکرد و حسودخان اخرش منو پرت کرد از ماشین و رفتین...

رابطمون باهم خیلی خوب بود و همه مخصوصا دوستامون همش ی کاری میکردن جداشیم...مخصوص نقطه ک هی ب بهونه عشق ب من کاری میکرد تو فکر کنی دوست ندارم...روزامون پر بود از ارزوهای اینده و پر از عشق...نماز خوندنای ماه رمضونمون و دعاهای قبل سحر و افطارمون ب امید ب هم رسیدن بود...قبل افطارمیحرفیدیم و مجبورم میکردی کلی غذا بخورم...قهر کردنامون ده مین هم نمیشد و زندگیمون یا شایدم زندگیم اروم بود...قهرامون پر از عشق وحسادت بود و همه مارو واس هم میدونسن...چن دفه دگ هم همو دیدیم و مطمئن شده بودم مال منی تا14/5 ک اون اتفاق افتادو بعدشم دیگه مثل سابق نشدی...رابطمون بعدش پر شده بود از عشق و نفرت و همش دعوا...تا الان... روزای خوبم داشتیم ولی کم بود...خیلی عوض شدی و مثل قبل ارزوت من نبودم...فهمیدم ک هنوز ب سحر میفکری...عاشق تر شده بودم و تو بی حس تر شده بودی...مخصوص وقتایی ک لاین و وات میرفتی خیلی از نبودنم غصه نمیخوردی...همه چی خوب شده بود و قابل تحمل بود تا اون روز ک ب اصرار تو رفتیم ده...بعد دعوای اون روز ک مونا و پسرخدا راه انداختن از عشقت دست کشیدی!

بعد اون روز التماسای من شروع شدن و تو شدیی ادم مغرور ک خیلی راحت رابطمونو تموم میکردی...خیلی بی رحم شده بودی...دلم نمیخاد عذابایی ک میکشیدمو بگم...فقط وقتی میگم ک تو بغلت تو خونه خودمون ارم شم!

اخرین دفه ک همو دیدیم ...رفتیم کافی شاپ و شد دومین خاطره قشنگمون...یا قشنگم!

وقتی بغلت کردم و سرم رو دستات بود ی لحظه فکر کردم نباشی چی میشه؟نتونسم...واس اولین و اخرین دفع جلوت گریه کردم!اروم اشکامو پاک میکردی و باهم حرفیدیم و بازم بم قول دادی مال من شی...بغلم کرده بودیو اروم میگفتی من خانمتم...اون شبم واس دومین بار باهم عکسیدیم و گفتی میشه خاطره!

بعدش یخورده باهم راه رفتیم و گفتی اگ منو بت ندن ب زور میکنی و من مال توام!

سرکوچه یهویی اخرین بوسو کردی و رفتم خونه...تو راه یهو دیدم داری پشت سرم میای و دعوام کردی کچرا موهام بیرونه...کلی از راهو باهام اومدی و رفتی پیش نقطه...

فرداش با رویا میحرفیدم و اون میگفتاز ازدواج ما راضی نیست و داشتم راضیش میکردم و تو کلی مسخره بازی درمیاوردی...البته ب تو نگفته بودما...یهویی باهم دعوامون شد و بازم مث همه دعواهای این مدت میخاسی تمم کنی...گفتی شب قبلو کلا فراموش کنم...خیلی سنگ شدی...نمیخاسم ب خاطره هام توهین کنی حتیاگ مال خودت بودن!

این چن ماه این دعواهارو زیاد داشتیم و من هیچ وقت نداشتم تموم شه...

تا دوهفته پیش...امروز12 بهمنه ها...شب بعد این ک کلی فکر کردم به اخلاقای این مدتت نتونسم ادمه بدم و گفتم تو هم خیلی راحت قبول کردی و حتی زودتر من تموم کردی!

اون موقع فقط ب حرفای این مدتت ک گفتی:ازدواج معلوم نیست...گفتی اگ میدونم کسی دوسم داره ب توامیدی نداشته باشم...یاد التماسام و بی محلیات افتادم...یاد خیانتات...یاد همه چیزات افتادم و خاطرات قشنگت برام موند و خودت رفتی...!

تا دوهفته بعدش رابطه نداشتیم و اصلا گریه نکردم...ینی اصن بت فکر نکردم ک غصه بخورم...شده بودم همون ادم مغروری ک بودم...قثط ی دفه س خط اول یکی دفترایی ک بت داده بودممو خوندم و گریم گرفت ونخوندم بقیشو...مونی بم میگفتخبرامو میگیری...وقتی اومد خونمون و اون حرفا ک معلووم نی من الان با کی رفتم و کلی حرفا دگت اتیشم زدو بت زنگیدمو دعوا!

بعدش با مونی رفتیم بیرونو چون نمیخاسم بت اس بدم گوشیو گذاشتم خونه و تو ک اسداده بودی:میگا...بگم!مامانم دید و منو مونی پیچوندیمش!

بعدش ک بت اس دادم بگو....بازم ابراز علاقه کردی و خاطراتمونو یادم میاوردی....درس کاری ک خودم همش میکردم...گفتی شب تولدم یاد اولین بغل بیفتم...گفتی ولینتان دسبندتو دس کنم ک حس کنی پیش منی!گفتی خودتو میکشی... گفتی بت بگم دوست دارم...گفتم و تو هم گفتی:منم عزیم...قبلا همین واس اشتی کافی بود...ولی اون شب قبلا نبود!خیلی چیزا گفتی ولی من شدم ی سنگ مث خودت!فکر نمیکردی من واقعا تموم کنم...ی ذره ب برگشت امید داشتم ولی فرداش ک مونی حرفاتو واسم خوند ب خودم کلی خندیدم!وقتی بت اس دادم اولش کلی فش و تهدید بود و بعدش تا یاد دوسداشتنت افتادی بازم شروع کردی منو خر کنی...منم برای برگشتم شرطای خودتو گذاشتم ک تو...

خو خاننده گرامی ب نظرتون رضا چی گفت ب یاسی؟

ب نظرتون اخرش چی میشه؟خودتون بگید...

ولینتون مبارک عاشقای واقعیییییییییییییی!!!!!!!!!!

از الان متن ممنوع تا جایی ک بشه...با اهنگ و شعر حرفامو میگم دگ!

خداحافظ امیر احسان...

خداحافظ ویلای شمال...

خداحافظ جیک جیک...

خداحافظ بوسای یهویی...

خداحافظ شهوتیوک من...

خداحافظ یکی یدونه...

خداحافظ همه چی...

خداحافظ!




موضوع مطلب :
 
سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
فال حافظ

ابزار فال حافظ


قالب

فالطالع بینیفال روزانه
فال تاروت
برای گرفتن فال تاروت ابتدا نیت کرده و سپس روی یکی از کارتها زیر کلیک کنید تا نتیجه معلوم شود.

فال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروتفال تاروت
فال تاروت
فالطالع بینیفال تاروت
دریافت کد فال تاروت

پیغام ورود و خروج

.

کد جمله های عاشقانه

عاشق بودیم

مرجع وبلاگ نویسان جوان

کد آهنگابزار وب مستر